فیلم The Last Days on Mars به کارگردانی روآری رابینسون، یکی از آثار متفاوت در ژانر تلفیقی ترسناک و علمی تخیلی است که با فضاسازی نفسگیر، گرههای روانی شخصیتها و مواجهه بشری با ناشناختهها، تجربهای منحصر به فرد را در دنیای سینمای فضا ارائه میدهد. این فیلم که نامزد و برنده چند جایزه در جشنوارههای ژانر وحشت و علمیتخیلی شد، موفق شد توجه بسیاری از علاقهمندان فیلمهای علمیتخیلی و وحشت را به خود جلب کند و با وجود آنکه در نگاه اول ساده بهنظر میرسد، اما در دل روایت خود، نقدی بر شکنندگی انسان، ترسهای بنیادین و غرور علمی بشر پنهان دارد.
داستان The Last Days on Mars روایت گروهی از فضانوردان و دانشمندان ایستگاه Tantalus Base بر سطح مریخ است. گروه آخرین روزهای ماموریت خود را طی میکنند و با شمارش معکوس برای بازگشت به زمین، در حال آمادگی برای ترک سیاره سرخ هستند. در این میان، یکی از اعضای تیم به نام مارکوه با بازی لوان ریب کشف بزرگی انجام میدهد؛ نشانههایی از حیات باستانی در خاک مریخ. او به دلیل ترس از کنار گذاشته شدن دست به اقدام خودسرانه برای نمونهبرداری میزند اما طی حفاری، بدون اینکه کاملا متوجه دلیل ماجرا شوند، بهطور ناگهانی در یک شکاف فرو میافتد و تیم باقیمانده به جستجوی او میپردازد.
در عمق این روایت، فیلم با اختلاط ژانر وحشت و علم، به سراغ مضمون همیشگی مواجهه با ناشناختهها میرود. آنچه که ابتدا به عنوان یک ماجرای علمی آغاز میشود، به سرعت تبدیل به بحران بقایی هولناک میگردد؛ مارکوه پس از مرگش به صورت غیرمنتظرهای دوباره ظاهر میشود اما حالتی عجیب، بیمارگونه و خطرناک دارد. به زودی مشخص میشود که نوعی باکتری فضایی عامل اصلی این تحولات است؛ این باکتری مردگان را مثل یک ویروس زامبیمانند به موجوداتی خونآشام، تشنه به نابودی و فاقد هوشیاری انسانی تبدیل میکند. طراحی و بازآفرینی سرایت این آلودگی در محیط بیرحم مریخ، یکی از نقاط قوت اساسی فیلم است، چرا که تماشاگر را درگیر وحشتی زیرپوستی از تنهایی و بیپناهی در سیارهای بیگانه میسازد؛ جایی که هیچ امیدی به نجات بیرونی نیست و دشمن نه فقط موجود بیگانه، بلکه بدن و ذهن خود انسان است.
از منظر شخصیتپردازی، The Last Days on Mars هوشمندانه روی چند کاراکتر اصلی تکیه میکند که در لحظات بحرانی، لایه به لایه وجوه شخصیتیشان آشکار میشود. شخصیت وینس کمپل با بازی الیورلاورنس فیبت، رهبر تیم، شخصیتی پیچیده است که با وجود تلاش برای حفظ وحدت و انضباط، زیر فشار موقعیت از هم میپاشد و تصمیماتش با استیصال رنگ میگیرد. به موازات او، دوا گارنر با بازی لیو شریبر، قهرمان واقعی داستان است؛ شخصیتی که میان منطق ماموریت، ترس از مرگ و حس مسئولیت نسبت به دیگران ناچار به انتخابهایی دشوار میشود. فیلم با نمایش این بحرانهای انسانی در موقعیت سفری بیرون از زمین، نه فقط استانداردهای وحشت را رعایت میکند، بلکه نوعی درونمایه اگزیستانسیالیستی درباره معنای بقا، ترس از نابودی و تنهایی مطلق ارائه میدهد.
بخش مهمی از موفقیت The Last Days on Mars مرهون فضاسازی زیبای آن و استفاده تاثیرگذار از موسیقی متن است. اگرچه فیلم به عنوان یک تولید اروپایی بودجه متوسطی داشته، اما با تکیه بر فیلمبرداری هوشمندانه و طراحی صحنه و جلوههای ویژه، موفق شده است مریخ را فضایی دلهرهآور، بیصدا و بیرحم نشان دهد؛ مکانی که رنگهای سرد، تارهای قرمز خاک و خلا ساکت همه چیز را تهدید میکند. موسیقی ماکس ریشتر، با تنهای مینیمال، ریتم کند و آوای وهمآلود، لایهای از اضطراب و غم فراگیر به فضای فیلم میافزاید و اثر را از یک اکشن علمی تخیلی ساده به تجربهای ملتهب و فلسفی ارتقا میدهد.
ویژگی شاخص دیگر فیلم، تنش بیوقفه و روند تدریجی فروپاشی امید است. برخلاف بسیاری از آثار هالیوودی، فیلم از کلیشههای پیروزی انسان بر طبیعت یا حضور ناجی پرهیز میکند؛ روند تدریجی تبدیل یاران دیروز به دشمنان امروز، سوالات اخلاقی درباره فداکاری، مرگ و حتی بیمعنایی تلاش برای بقا، روح اثر را شکل میدهند. کارگردانی روآری رابینسون و ریتم منسجم فیلم، موجب میشود که مخاطب هر لحظه همراه با تیم دانشمندان، تنهایی و درماندگی را لمس کند. The Last Days on Mars را باید فیلمی ارزشمند برای دوستداران ژانر علمی تخیلی و وحشت دانست؛ اثری که به جای توجه به جلوههای پرفروش یا اغراق، بر اساس موقعیت، فضا و شخصیتپردازی پیش میرود و ذهن تماشاگر را درگیر ترسی اساسی درباره مرز دانش، ناشناختههای هستی و شکنندگی بشر میکند.
افزودن دیدگاه